داستان

قلم

دوشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۳۵ ب.ظ

قلم

این نوشته رومینویسم که شاید روزی بخونیش :قلمم وبر میدارم آخه کلی حرف برای گفتن باهات دارم  ،حرفایی که پراز درده  بهتره بهت بگم دردم چیه من دچاره عشقم،یه  درد بی درمان که درمان نداره فقط پراز سوز وآهه همشم مربوط به توست اره .می خوام این و بدونی تا وقتی زندم به پات میمونم کنارت از عشق میخونم گرچه زندگی خیلی سخته یه جهنمه برای همه اما تاوقتی کنارتو هستم  همچی خوبه. دنیا تاوقتی هستی برام بهشته .انقدر دوست دارم که شبا تاصبح بخاطرت بیدارم ;باخودت نگو دیونست بگو دردش عشقه اونم نه هر عشقی عشقی که برای منه میدونی وقتی قلم به دست میشم بی اراده میخوام تصویرتو روی دیوار قلبم بکشم آخه بدجوری عاشقتم . دعا میکنم تا ابد بتونم تو روکنارم داشته باشم .

عاشق همیشگی تو


  • همیشه بهار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی